این روزا آدما فرق کردن ...!
دنیا فرق کرده ...!
دیگه هیچی سر جاش نیست ...!
دیگه خیلی وقته یکی نیست که بیاد صاف بزنه تو صورتت و بگه غلط کردی ...!
دیگه خیلی وقته یکی نیست که با تمام احساسش وایسه جلوت و بغلت کنه تا بدون هیچ حرفی بفهمی که دوست داره ...!
دیگه خیلی وقته آدما شدن خطای موازی ای که به هم نمیرسن مگر در بی نهایت ...!
دیگه خیلی وقته اونی که میخوای رو نمیتونی پیداش کنی ...!
آدما جوری باهات حرف میزنن که تو رو بکشونن تا همون بی نهایت که هیچ وقت نمیاد ...!
جوری که از دو حالت خارج نیست ...!
دو حالتی که یک نقطه ی اشتراک دارن ...!
ابهام ...!
یا اینقدر مبهمه که جلبت میکنه و تو پا به پاش ادامه میدی ...!
یا اینقدر ادامه میده تا خستت کنه و دست از سرش برداری ...!
ولی تو هیچ کدوم ، نه حرفشونو میزنن ...!
نه حرفتو میفهمن ...!
خسته شدم از آدمای اینجوری ...!
دیگه قدمام جون نداره ...!
از چیزی که بودم تبدیل شدم به تنه ی خشک یه درخت تنها ...!
حالا دیگه منتظرم یکی بیاد دنبالم ...!
تو بی نهایت ...!!!!!!
و حالا دیگه خیلی وقته که من مردم ...!
فیروزه