هر روز جون می کنی ...
هر روز خودتو به در و دیوار می کوبی ...
هر روز پول صرف میکنی ...
هر روز وقت میذاری ...
تا ...
تا به آینده برسی ...
به آینده ای که مبهمه ...
آینده ای که نمیدونی کی میاد ...
آینده ای که حتی نمیدونی چه قدر طول می کشه ...
و آینده ای که نمیدونی کی به پایان میرسه ...
اونوقته که حالو فراموش می کنی ...
اونوقته که ثانیه هایی که برای آینده صرف می کنیو به گذشته می سپاری ...
اونوقت ...
هر روزتو صرف می کنی برای آینده ...
و وقتی رسیدی به آینده ، باز هم آینده تو صرف می کنی برای آینده ی بعدی ...
و بعد ...
می بینی که همه ی آینده هات به گذشته پیوستن ... !
فیروزه